به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

این وبلاگ مجموعه ای از شعر ها و متن های زیباست که احساس خوبی بهشون دارم...

۲۰ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

ًاستادی ازشاگردانش پرسید:چرا وقتی عصبانی هستیم داد میزنیم؟

یکی ازشاگردان گفت:چون دران لحظه خونسردیمان را ازدست میدهیم،

استادگفت:این درست،

اما چرا با وجودی که طرف مقابل کنارمان است داد میزنیم؟

بعدازبحثهای فراوان سرانجام استاد چنین توضیح داد:

هنگامیکه دونفرازیکدیگرعصبانی هستند قلبهایشان ازیکدیگرفاصله میگیرد

وبرای جبران این فاصله مجبورند دادبزنند،،هرچه عصبانیت بیشتر،فاصله بیشتراست

وانها باید صدایشان را بلندترکنند

سپس استاد پرسید:

هنگامیکه دونفرعاشق همدیگرباشند چه اتفاقی می افتد؟

انها به ارامی باهم صحبت میکنند،

چرا؟

چون قلبهایشان خیلی بهم نزدیک است وهنگامی که عشقشان به یکدیگربیشترشد

حتی حرف معمولی هم باهم نمیزنندوفقط درگوش هم نجوا میکنندوعشقشان همچنان بیشترمیشود

سرانجام حتی نجواهم نمیکنندوفقط یکدیگررا نگاه میکنند.

این همان عشق خدا به انسان وانسان به خداست که خدا حرف نمیزند اما همیشه صدایش را درهمه وجودت حس میکنی

اینجاست که بین انسان وخدا هیچ فاصله ای نیست ومیتوانی دراوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن بازکنی با اوحرف بزنی.

  • حمید توانا

ﺧﺪﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ؛

ﻋﻤﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ... 

ﮔﻠﻮﯼ ﺧﺸﮏ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ

ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

 ﻭ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺟﯽ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺪ... 

ﻭ ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺩﺍﺱ ﻫﺎ

ﭘﺮ ﭘﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

 ﺧﺪﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ،

ﮔﻠﯽ ﺑﺎﻻﺭﻭﻧﺪﻩ ﻣﺜﻞ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ

ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

ﻭ ﮐﺮﻡ ﮐﻮﭼﮑﯽ،پرﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎ

ﻭ ﮐﻮﻫﯽ ﺳﺨﺖ،

ﻋﻘﯿﻖ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ آینهﻭ ﻣﺮﻣﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

ﺧﺪﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ...

 ﮔﻠﯽ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻏﺎﺭﺗﮕر

ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

ﺧﺪﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﻤﮑﻦ....

 ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ

واقعا ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

  • حمید توانا

به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست

کنــــار سینی چـــای تـــــو اصلا قند لازم نیست


همیشـه دوستت دارم بـــــــه جــــــان مــادرم، امــــا

تو از بس ساده ای، خوش باوری، سوگند لازم نیست


به لطف طعم لبهای تو شیرین می شود شعرم

غــزل را با عسل می آورم ،هرچند لازم نیست


مرا دیوانــــه کردی و هنــوز از من طلبکاری

بپوشان بافه های گیسویت را، بند لازم نیست


"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را"

عزیــزم، بس کن، از این بیــشتر ترفند لازم نیــــست


فدای آن کمانهای به هم پیوسته ات ، هر یک

جـــدا دخل مـــــرا می آورد پیــوند لازم نیست

  • حمید توانا

یک وقتهایی فکر میکنم مرد بودن چقدر میتواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمیگوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود.


مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان میگویند.

در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.

وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول میشوند. حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...

یکی از همین مردهای همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.

مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل...

همه از مردها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

ما هم برای خودمان خوشیم!

مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو میزند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون میزند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند،

خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند .

و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند.

و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع، قربان صدقه مان بروند،

و هیچ زن زیباتری را اصلأ نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند.

بیایید قبول کنیم. مردها صبرشان از ما بیشتر است. وقتهایی که داد میزنند وقتهایی هم که توی خیابان دست به یقه میشوند، وقتهایی که چکشان پاس نمیشود، وقتهایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند،

وقتهایی که عرق کرده اند، وقتهایی که کفششان کثیف است. تمام این وقتها خسته اند و کمی غمگین.

و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را هم، دوست دارند.

دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد،

نکند من را برای شبهایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟

در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی...

مردها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی...

درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم.

بیایید میکرفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم.

من فکر میکنم مردها، واقعأ مردها،

آنقدرها که داریم نشان میدهیم، بد نیستند.

مردها احتمالأ دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین.

کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.

کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم...

بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

میم مثل مرد ...

سلامتی همه مردای با معرفت...

  • حمید توانا

حقیقت

۱۲
آذر

حقیقت

نه به رنگ است و نه بو

نه به هآی است ونه هو

نه به این است ُ نه او

نه به جام است و سبو

گر به این نقطه رسیدی ؛

به تو سربسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را

آن چه گفتند و سرودند تو آنی

خود تو جام جهانی ، گر نهانی و عیانی

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطه عشقی

تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی

تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی

به تو سوگند

که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی ، در همه افلاک بزرگی

نه که جزیی

نه که چون آب در اندام سبویی

تو خود اویی،به خود آی

تا در خانه متروکه ی هرکس ننشینی و 

به جز روشنی شعشعه ی پرتو خود هیچ نبینی و 

گل وصل بچینی.


"حضرت مولانا"

  • حمید توانا

Enjoy the COFFEE

۱۲
آذر

A group of friends visited their old university professor.

Conversation soon turned to complaints about

'STRESS' & 'TENSION' in Life.

Professor offered them Coffee & returned from kitchen with Coffee in different kinds of cups !!!

(Glass Cups, Crystal Cups, Shining Ones, Some Plain Looking, Some Ordinary & Some Expensive Ones......)

When all of them had a Cup in Hand,

the professor said:-m

"If you noticed-

all the Nice Looking & Expensive Cups are taken up,

leaving   behind the ordinary ones !!

Everyone of you wanted the Best CUPS,

&

that is the source of your STRESS & TENSION !!

What you really wanted was

"Coffee", not the "Cup" !

But you still went for the Best Cup.

If Life is Coffee ;

Then Jobs, Money, Status & Love etc.  are the Cups !!!

They are just TOOLS to hold and contain Life.

Please Don't Let the CUPS Drive you !!


Enjoy the COFFEE ......!!!

  • حمید توانا
ببخش خودت را

برایِ تمامِ راه های نرفته

برایِ تمامِ بی راه های رفته

ببخش ،بگذار احساست

قدری هوایی بخورد ...

گاهی بدترین اتفاق ها

هدیه ی زمانه و روزگارند

تنها کافیست خودمان باشیم !

که خود را برای تمامی ِ این بی راه ِ رفتنمان ببخشیم

و به خودمان بیائیم

تا خدا تمامی ِ درهای که به خیال ِ باطلمان بسته را به رویمان باز کند.

خطاهایت را بشناس

آنها را پذیرا باش

و تنها بین ِ خودت و خدایَت نگهشان دار

این دنیا نامحرم بد دل

نامحرم نامروت زیاد دارد!

تا دست خدا هست؛ تا مهربانیش بی انتهاست

تا می گویی خدایا ببخش

به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر؟

دیگر تو را چه نیاز به آدمها ؟

تنها خودت باش و

زیبا بمان

و بگذار با دیدنت

هر رهگذر ِ ناامیدی

لبخندی بزند

رو به آسمان

و زیرِ لب بگوید :

هنوز هم می شود از نو شروع کرد ... !

  • حمید توانا

ﺑﺨﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﯾﮑﺴﺮ ﺍﺯ ﺑﺴﺘﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﺍﺯ ﭼﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﺍﺑﺮ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻏﻢ
ﮐﺎﺳﻤﺎﻥ ﻋﻤﺮﯼ ﺳﺖ ﺗﺎ ﯾﮑﺮﯾﺰ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺷﺒﮕﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﻤﺨﺎﻧﻪ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﻣﺴﺖ ﺩﺭﺩﺁﺷﺎﻡ ﺑﮕﺴﺎﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﮔﻨﺞ ﺑﯽ ﻗﺪﺭﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻭﺳﺖ
ﺁﻧﮕﻬﻢ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﮔﺮﭼﻪ ﻣﺮﮔﻢ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮﺳﺖ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺷﻮﻕ ﻭﺻﺎﻟﺖ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﺳﺎﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺧﺎﮎ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﺎﮎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﮐﻮﯾﺖ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻮﺵ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ
ﺧﺎﻣﺸﯽ ﺟﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺣﺎﺳﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ
" ﻫﻮﺷﻨﮓ ﺍﺑﺘﻬﺎﺝ

  • حمید توانا

دلت را خانه ی ما کن ، مصفا کردنش با من

به ما درد خود افشا کن ، مداوا کردنش با من 

اگر گم کرده ای اِی دل ، کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ما باش ، پیدا کردنش با من 

بیفشان قطره ی اشکی که من هستم خریدارش

بیاور قطره ای اخلاص ، دریا کردنش با من

اگر درها برویت بسته شد ، دل بر مّکن بازآ

درِ این خانه دّقُ الباب کن ، وا کردنش با من 

به ما گو حاجت خود را ،اجابت کردنش با من 

طلب کن آنچه می خواهی ، مهیا کردنش با من 

بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را 

بیاور نیک و بد را ، جمع و منها کردنش با من 

چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن

غم فردا مخور ، تامین فردا کردنش با من 

به قرآن آیه رحمت فراوان است ، ای انسان 

بخوان این آیه را ، تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گُنه کردی مشو نومید از رحمت 

تو نام توبه را بنویس ، امضا کردنش بامن

  • حمید توانا

اى دیر بدست آمده، بس زود برفتى
آتش زدى اندر من و چون دود، برفتى
چون آرزوى تنگدلان، دیر رسیدى
چون دوستى سنگدلان، زود برفتى
زان پیش که در باغ وصال تو، دل من
از داغ فراغ تو بر آسود، برفتى
نا گشته من از بند تو آزاد بجستى
ناکرده مرا وصل تو خشنود، برفتى
آهنگ به جان من دلسوخته کردى
چون در دل من عشق بیفزود، برفتى

انورى

  • حمید توانا