به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

این وبلاگ مجموعه ای از شعر ها و متن های زیباست که احساس خوبی بهشون دارم...

۵۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

آموخته ام وسیع باشم

دلتنگ که شدم

منتظر نباشم کسی دل گرفته ام را باز کند،

بلند میشوم و قدمی برمیدارم

دل کسی را شاد میکنم، ایمان دارم

دلم خود به خود شاد می شود 

آموخته ام

قوی باشم

و پیش از آنکه کسی را دوست داشته باشم

خودم را دوست بدارم

تا همچنان باشم

در لحظه هایی که کسی برایم  نیست

آموخته ام

صبور باشم

زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد

گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پیچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد کمی زمان می خواهد تا آرام تر شویم و مساله را ساده تر ببینیم

آموخته ام

 عاشق باشم

و برای آنکه دوستش دارم دعا کنم

بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنش بیابم،

آموخته ام

وقتی غمگین میشوم خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود و مهربانانه انتظار میکشد تا بار دیگر به رحمت او امیدوار باشم،

آموخته ام

که وقتی اشک میریزم خداوند عاشقانه اشکهایم را پاک میکند و مهربانه آرامش را به من هدیه میدهد،

آموخته ام

وقتی به آنچه میخواستم نرسیدم حتما خداوند بهتر از آن را برایم درنظر گرفته است

آموخته ام  در هیاهوی زندگی  خدایی هست که همه مهر است و عشق 

او همیشه ما را دوست دارد...

  • حمید توانا

درختها میمیرند ؛

 عده ای عصا می شوند و دستی را میگیرند ؛ 

عده ای تبر میشوند بر نسل خویش، 

عده ای چوب کبریت میشوند برای سوزاندن تبار خود و 

عده ای تخته سیاه میشوند برای تعلیم اندیشه ها .

سرنوشت گاهی خودش رقم میخورد

ولی  کاش ما نیز درختی باشیم که بی اختیار تراش خورده است

گاهی کوشش لازم نیست 

باید دل سپرد به سپرده های خدا ..

انسانها به این میگویند توکل ؛

دل سپرد به روزهای نیامده و آرزوهای حبس شده  ..

منتظر شد ...

توکل کرد و دل به راه ..


گاهی برای خودت درختی شو 

آماده بارش باران اجابت ..

پر شاخه از آرزو که 

تقدیرش عشق ورزیدن و سایه بخشیدن است 

ثمره و محبت به دیگری....

تقدیرش امنیت و بخشیدن آسایش به دلی دیگر...

بی ثمر یا با ثمرش چه فرق میکند ؟

گاهی فقط باید دل باشی،پر از شاخ و برگ آرزو 

 سبز باشی و به درخت بودن فکر کنی 

آرامشی سبز در پناه هوایی دل انگیز ...

یا حتی ؛ 

گرفتن دستی به مهربانی .......


  • حمید توانا

ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ یعنی ﭼﻪ ؟

ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ !

ﻭ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ ...

ﺯﻧﺪگی ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ...

ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﻋﺸﻖ ﺭﺍ می فهمم ...

ﺧﻮشی ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺭﺣﺲ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ...

ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﻧﻔﺲ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﺍﻳﻦ ﻧﮕﺎهی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺋﻴﻨﻪ ﻭ ﺁﺏ ...

ﺭﻭشنی ﻫﺎی ﺗﺮﺍ می ﺑﻴﻨﺪ ...

ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ...

ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ یعنی ﻣﻦ ...

ﺑﻪ کسی ﻣﻴﻨﺎﺯﻡ ...

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﻳﺶ ...

ﺟﺎ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ ...

ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﻭ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺯ ﺍﻣﻴّﺪِ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﻫﺎیی ﺍﺳﺖ ...

ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺧﺰﺍﻥ می ﺗﺎﺑﺪ ...

ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ یعنی ﺗﻮ ...

ﺯندگی ...

ﺩﻭﺳﺖ ...

ﻧﮕﺎﻩ ...

ﺷﻌﺮ ...

ﻭ ﻳﮏ ﭘﻨﺠﺮﻩ ی ﺑﺎﺭﺍنی ...

ﮐﻪ ﺧﺪﺍ می ﺑﺎﺭﺩ ...

ﺑﺎﻭﺭِ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎی ﺷﻠﻮﻍ ...

ﺩﺭﻫﻴﺎﻫﻮی ﻧﻔﺲ ﮔﻴﺮ ﺯﻣﻴﻦ ...

ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...

ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ یعنی ﺍﻳﻦ ...

  • حمید توانا

اللهم عجل فرجه

۲۸
فروردين

آیت الله وحیدخراسانی:

ارتباط امام زمان (عج) به دیدن امام زمان (عج) نیست،این در و دیواری که میبینید از اول آفتاب تا غروب کنار خورشید اما چه بهره ای بردند، هیچ.

ولی دردل کوه ، هفتاد متر ، صدمتر در عمق زمین  آن دانه  فیروزه خورشید را ندیده اما تمام آن اشعه که لازم است را گرفته و شده است یک گوهر متلألأ ، و این در و دیوار و سنگ خورشید کنارش است ، اما بهره کجا!

آن فیروزه در دل کوه کنار آفتاب نیست ، اما اشعه مربوط به خورشید را گرفته است. شما اگر این راه را طی کنید از اشعه امام زمان (عج) استفاده می کنید . اولأ باید امام زمان (عج) راشناخت. همه تان دقت کنید ، می شنویم ولی فهم مطلب و درک عظمت از حوصله عقول تمام بشر خارج است.

شیعه و سنی این روایت را نقل کردند که عقل مبهوت می شود، روایت این است که پیامبر (ص) فرمودند: مهدی(عج) طاووس اهل بهشت است ، اصلأ گفتنش سهل است، فهمیدنش در نهایت مشکل است.

بهشت کانون جمال است. بهشتی که در آنجا صورت یوسف صدیق مثل ماه شب چهارده می تابد، طلعت موسی بن عمران است، جمال عیسی بن مریم است، صورت ابراهیم خلیل الرحمن است.

با وجود همه این ها ، طاووس اهل بهشت امام زمان (عج) است، این چه باطنی است که ظاهرش این است..

  • حمید توانا

برای دلم ......



مارتین لوتر کینگ مؤسس کلیسای ارتدوکس

 و مبارز بزرگ امریکایی در کتاب خاطراتش می نویسد : 

روزی در بدترین حالت روحی بودم

 فشارها و سختی ها جانم را به تنگ آورده بود 

سر در گم و درمانده بودم

مستاصل و نگران ....

همراه با حالتی غریب که مانند روح بیجان و بی توان ادامه میدادم 

 همسرم مرا دید 

نگریست و از من دور شد

 چند دقیقه بعد با لباس سر تا پا سیاه روی سکوی خانه ام نشست 

دعا خواند و سوگواری کرد

با تعجب پرسیدم:چرا سیاه پوشید ه ای؟

چرا سوگ میگویی؟

همسرم گفت:مگر نمی دانی او مرده است!

گفتم چه کسی ؟

همسرم گفت:خدا، خدا مرده است!!!

با تعجب پرسیدم مگر خدا هم می میرد؟

این چه حرفی است که می زنی؟

همسرم گفت  رفتار امروزت بمن گفت که خدا مرد !

و من چقدر غصه دارم 

حیف از آرزوهایم ....

اگر خدا نمرده پس تو چرا اینقدر غمگین و ناراحتی؟!! 

او در ادامه می نویسد:

 در آن لحظه بود که گریستم،  به زانو در آمدم

راست میگفت 

گویا خدای درون دلم مرده بود ...

 و برای ناامیدیم از خداوند طلب بخشش کردم.....



  • حمید توانا

.    

??یادت باشه تا خودت نخوای هیـچ کس نمیتونه زندگیتو خراب کنه !☝??


?? یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی!☝??


?? یادت باشه خدا همیشه مواظبته!☝??


?? یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری ...??



?? 1.منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش...اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن؛☝??


 2.زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند،مراقب حرفهایمان باشیم!☝??


 ??3.به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند بی اعتنا باشید،آنها به همانجا تعلق دارند،یعنی دقیقا"پشت سر شما!☝??


 ??4.گاهی در حذف شدن کسی از زندگیتان حکمتی نهفته است. اینقدر اصرار به برگشتنش نکنید!☝ ??


?? 5.آدما مثل عکس هستن،زیادی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین!☝??


??6.زندگی کوتاه نیست،مشکل اینجاست که ما زندگی را دیر شروع میکنیم!??


??دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند،

زیرپا یت بچین که پله شوند…%%%??



??هیچوقت نگران فردایت نباش،

خدای دیروز و امروزت،فرداهم هست…??


《فرداهایت قشنگ》

  • حمید توانا

ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ،

ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ

ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ .........


ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که ان روز

ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ

ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،


 ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ

ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ

ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ

ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،


یکی از انها به اتومبیل خود

ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،


و ﻧﻔﺮ بعدی

ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ

ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ 

ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن

ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ ﻣﯿﺰﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ

ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ

ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ

ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ

ﻭ این ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ در زمان وقوع حادثه انجا نبوده وﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ .


پسﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ می کنید ،

آﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می دهید ،

ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ،

ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ

ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﻭ یا ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ ،


(( ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ ))

آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ،

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ

ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ

ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ،



  • حمید توانا

یک دوستی داشتم، 

پلوی غذایش را خالی می خورد، 

گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت:

می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم.


همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، 

نه از خوردن آن پلو لذت می برد، 

نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...



زندگی هم همینجوری ست. 


گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، 

و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، 

برای روزی که مشکلات تمام شود.


هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.


همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، 

برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، 

غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است.

یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، 

دیگر نه حالی هست، 

نه میل و حوصله ایی.

صادق هدایت

  • حمید توانا

نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .

دست ِ قاضـــــــــی داد !

نباید بی تفاوت !

چتر ماتـــــــــــــــــم را . . .

به دست ِ خیــــــــــــــــس باران داد !

کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار میـــــــــــــله ها

با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــدن داد

.

  • حمید توانا

خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد

خداحافظی دلیل

بحث

یادگاری

بوسه

نفرین

گریه

...

خداحافظی واژه نمی خواهد!


خداحافظی یعنی

در را باز کنی

و چنان کم شوی از این هیاهو

که شک کنند به چشم هایشان

به خاطره هایشان

به عقلشان

و سوال برشان دارد

که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟

یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟


خداحافظی یعنی

زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری

و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن

در جیب هایت فرو کنی

و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز

خداحافظی

"خداحافظ" نمی خواهد!


مهدیه لطیفی

  • حمید توانا