تمنا
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ
گفتـی
که می بوسم تو را، گفتم تمنا مـــی کنم ..... گفتی اگر بیند کسی، گفتــم که حاشا
می کنم
گفتـــــــــی ز بخت بد اگر
ناگه رقیبت آید ز در ...... گفتم که با افسون گری او را ز سـروا می کنم
گفتــــــی که تلخی های می
گر ناگوار افتد مرا ...... گفتم که با نوش لبـم آن را گــوارا مــی کنـم
گفتی چه می بینی بگو در چشم
چون آیینه ام..... گفتـم که من خود را در اوعـریان تماشا میکنم
گفتـــــی که از بی طاقتی دل
قصد یغما می کند .... گفتـــم که با یغماگـران باری مدارا می کنــم
گفتــــــی که پیوند تو را
با نقد هستی می خرم .... گفتم که ارزان تر از این من با تو سـودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو
را گویـم برو ..... گفتـم که صد سال دگر امروز و فــردا می کنم
گفتـــــی اگر از پای خود
زنجیر عشقت وا کنم ..... گفتـم ز تو دیـوانه تر دانی که پیــدا می کنم
- ۹۳/۰۴/۲۹
- ۱۱۶ نمایش