داستان منصور حلاج و جذامیان
جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ق.ظ
منصور حلاج را در ظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذر افتاد . جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند ، حلاج بر سفره ی آنها نشست
وچند لقمه بر دهان برد .
جذامیان گفتند : دیگران بر سفره ی ما نمی نشینند و از ما می ترسند .
حلاج گفت : آنها روزه اند و برخاست .
غروب هنگام افطار حلاج گفت : خدایا روزه ی مرا قبول بفرما .
شاگردان گفتند : استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی .
حلاج گفت : ما مهمان خدا بودیم ، روزه شکستیم ولی دل نشکستیم ...
- ۹۳/۱۰/۲۶
- ۱۳۷۱ نمایش