خدا میبیند ...
گاهی خوب گوش کن ..
با گوش جانت ...
از ته وجودت ...
چوب تنبیه خدا نامرئیست!
نه کسی میفهمد،
نه صدایی دارد !
یک شبی یک جایی...
خاطرت می آید...........
وقتی از شدت بغض نفست میگیرد...
خاطرت می آید..........
وقتی از استیصال ؛ همه امید دلت میمیرد...
خاطرت می آید...........
که شبی یک جایی...
باعث و بانی یک بغض شدی،
دل شکستی راحت ..
روح از قالب جانی ز دلی وا دادی
و دلی سوزاندی...
آن زمان فکر نمیکردی بغض، پاپی ات خواهد شد ؟؟
و شبی یک جایی...
می نشیند سر راه نفست..
و همان بغض غریب است خدا ...
که به یک ترفندی ؛
و تو هم بالاجبار!
هر دقیقه صد بار...
محض آزادی راه نفست
بغض را میشکنی...
آری این چوب خداست...
خدا میبیند ...
و بوقتی حتمن .... و به جایی یک روز ....
راه نفست میگیرد
بی صدا میشکند ....
دل محکم ز غرور ...
تو کجایی آدم ؟؟
آنزمان بگریزی ؛ ز حسابی که خدا آگاه است ....
خاطرت میآید...
خاطرت میآید .....
- ۹۳/۱۱/۲۴
- ۱۷۶ نمایش