آرزویت را عوض کن مادر...
مادرم روزی هشتصدهزاربارمیگوید ازدواج کنم!
و بی شک اگرمن روزی در این عصر ازدواج کنم که باهم به مهمانی های احمقانه ای برویم که مردان یک طرف جمع شوندو ازسیاست و کاربگویند
وزنان یک طرف جمع شوند ازمانیکور وانواع رژیم غذایی و ساکشن و پروتز و جُک های ..... و چگونگی شوهرهایشان در......
وسریال های ترکیه ای ماهواره حرف بزنند،خودم راآتش می زنم!
زنها و دختران پر از اندام مصنوعی
و مردها قلبهاشان از جنس پلاستیک خام ...
نر ها عاشق طلاق
و مونث ها گیر به دامن مردان متاهل ...
مادر ِمن....
اگرمردی را برای یک زن یا زنی را برای یک مرد پیداکردی که به دوچرخه سواری
تئاتر دیدن
کنسرت رفتن
فیلم دیدن
آهنگ (غیر پاپ) دانلودکردن
شعرو کتاب خواندن
کافه رفتن وشب گردی های بی هواوسفر های بی هوا
با کوله پشتی و عکاسی و سربه سرهم گذاشتن و دیوانه بازی هایی از این دست بزند
و آنقدربه باهم بودنمان ایمان داشت که به زمین و زمان و هرپشه ی نَر برای یک زن
یا یک مدلینگ برای یک مرد که از دورو برم رد میشود گیر نداد
و به من احساس"رفیق"بودن داد
و نه تنهااحساس"زن"بودن یا مرد بودن
شلوار قبیح و پیراهن چاک دار نپوشید و به هزاران غمزه نخاست همسر دیگران را از آن خود کند
مرا برای خودم بخواهد و جز این هیچ نخواهد
طوری که تمام دنیابه رفاقت و رابطه مان حسودی شان شد
ومجبور شدیم برای چشم نظرهایشان هروزاسفند دود کنیم
آن وقت شایدیک فکری برای رسیدنت به آرزویت کردم!
درعصر من ازدواج فقط یک سند است
به جای اینکه سندباهم بودنِ "من"و"او"باشد
سندِ باهم بودن دو طایفه و حرفهایشان است...
احتمالا به ارزویت نخواهی رسید مادرجان
یا اگر هم آرزویت برآورده شود من عمری ناکام و ناسود و غمگین خواهم بود
به غم من راضی نشو
آرزویت را عوض کن مادر...
برگرفته ازکتاب #. آرزوهای جاهلیت ما .#
- ۹۳/۱۲/۲۲
- ۱۲۷ نمایش