من هنوز رسم عاشقی نمی دانم
پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۲ ب.ظ
" خداوندا "
برگ در هنگام زوال می افتد و میوه به هنگام کمال
اگر قرار بر رفتن است میوه ام گردان و بعد ببر
" بارالها "
زمین تنگ است و آسمان دلتنگ
بر من خرده نگیر اگر نالانم...
من هنوز رسم عاشقی نمی دانم
" بارالها "
به دل نگیر اگر گاهی "زبانم " ازشکرت باز می ایستد
تقصیری ندارد
قاصر است کم میآورد دربرابر بزرگی ات....
لکنت می گیرد واژه هایم در برابرت!
در دلم اما همیشه
ذکر خیرت جاریست
من برای بندگی تو هزار و یک دلیل می خواهم
ممنونم که بی چون و چرا برایم " خدایی " میکنی....
- ۹۳/۱۲/۲۸
- ۱۴۷ نمایش