اوست و اوست ...
می روی ،
می آیی
می روند و می آیند...
تو می مانی و خودت...دل مشغله هایت ،غم هایت،گرفتاری هایت
این طرف تو رنج می کشی...آن طرف برایت گریه می کند،باران می باراند!
این طرف تو می سوزی...آن طرف برایت تبسم می کند...دست تکان می دهد
تو دایم با خودت می گویی؛خدایا...چرا من؟چرا من؟
او دایم با خودش می گوید:
#یا_حسرة_علی_العباد...ای به قربان تو من.
آتش همان زیاده بینی و غیر طلبی ماست و از درون خود ما می جوشد.هیچ آتشی بیرون آدمی وجود ندارد...
همه همان غفلت های لحظه های بی اویی است...
ما هر روز می سوزیم،صدپاره می شویم،تنها به خاطر رحمتش،عشقش،نور مطلقش نمی گذارد عذاب بچشیم،مهلت می دهد تا آن روز ک باید ،تا وقتش برسد.
اما برای اهل دل،بهشت و جهنم همین جاست..
می بیند بی اویی آتش است و جهنم...با اویی حور است و طهور...و می بیند بالاتر از همه ی این ها...جایی فوق احساس...خانه ی اختصاصی آدمی است
آنجا ک خبری از غیر نیست.
اوست و اوست
و اوست ک تنها خداست
#الهم_اخلصنی_به_خالصه_توحیدک_و_جعلنی_من_صفوت_
عبیدک...
- ۹۴/۰۵/۲۳
- ۲۳۴ نمایش