من طنابم رو پیدا کردم شما چی؟
من طنابم رو پیدا کردم شما چی؟
زندگی یک جورایی سخته.
یعنی به شکل گریز ناپذیری سخته و این ربطی به جایی که هستی و جوری که زندگی میکنی نداره.
من بهش میگم اصل بقای سختی.
یعنی سختی از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه ولی نابود نمیشه.
برای همین هم توی یک زندگی خیلی خوب و عادی،
جایی که هیچ کی به هیچ کی به خاطر عقایدش شلیک نمیکنه و همه چی آرومه؛
چیزهای خوب و دلنشین هم توی دنیا کم نیست.
میتونی ازشون توی راه کمک بگیری و هر وقت داشتی توی چاه غم فرو میرفتی مثل «ریسمان» بهشون چنگ بندازی و بیای بیرون.
برای خودت همنشینهایی
پیدا کن و از مصاحبتشون لذت ببر. پیدا کردن دوست خوب خیلی هم آسون نیست اما اگه
دوست خوبی باشی؛
دیر یا زود چند تا آدم خوب دورت
جمع خواهند شد. در ضمن، دایرهٔ دوستات رو به آدمها
محدود نکن.
تو میتونی تقریباً با همهٔ موجودات زندهٔ دنیا دوست باشی؛
توی زندگی چاه غم زیاده ولی طناب هم هست؛
سر ریسمان رو ول نکن.
اما مراقب باش که به طنابهای پوسیده
مثل آدمهای بخیل, الکل، دود، پول و حتی موفقیت،
آویزون نشی چون از توی چاه بیرونت نمیآره و بدتر ولت میکنه ته چاه.
بگرد و طنابهای خودت رو پیدا کن و اگه نتونستی
پیداش کنی؛ ببافش.
کسی چه میدونه؛ شاید یک روز تو هم طناب
خودت رو بافتی...
من طنابم رو پیدا کردم...
* کارما *
- ۹۴/۰۵/۲۵
- ۳۳۳ نمایش