به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

این وبلاگ مجموعه ای از شعر ها و متن های زیباست که احساس خوبی بهشون دارم...

1- جامایکا:

قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.

تفسیر: تا وقتی بکسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن

 ۲ – هاییتی:

اگر میخای جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.

تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.

۳ –لاتین:

یک خرگوش احمق، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.

تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی

۴ –آفریقا:

هرسوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.

معادل فارسی: اگر در دیده‌ی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی.

۵ –روسی:

بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.

تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.

6 –اسپانیا:

برای پختن یک املت خوشمزه، حداقل باید یک تخم‌مرغ شکست.تفسیر:بدون صرف هزینه به نتیجه‌ مطلوب دست نخواهی یافت

معادل فارسی: بی‌مایه فطیر اید.

۷ –روسی:

هرکه چاقوی بزرگی در دست دارد، لزومآ آشپز ماهری نیست.

تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.

  • حمید توانا

بر حاشیه‌ی برگ شقایق بنویسید

گـل؛

 تاب فشار در و دیوار ندارد...


یاس بوی مهــــــــــــــــــــربانی می دهد 

عطردوران جـــــــــــــــــــــوانی می دهد 

یـاس ها یادآور پــــــــــــــــــــروانه اند 

یــاس هـا پیغمبــــــــــــــــــران خانه اند

یـاس ما را رو به پاکـــــــــــــی می بـرد 

رو به عشقی اشتراکـــــــــــــی می بـرد

یـاس در هر جا نویـــــــــــد آشتــی ست 

یاس دامان سپیــــــــــــــــد آشتــی ست 

یـاس یک شب را گـــــــــل ایوان ماست 

یاس تنها یک سحـــــــــر مهمان ماست 

بعـــد روی صبــــــــــــح، پرپر می شود 

راهـی شبهای دیگــــــــــــــــر می شود

یـاس مثل عطر پاک نیّــــــــــــــت اسـت 

یاس استنشاق معصــــــــــــومیّـت است

یـاس را آیینه ها رو کـــــــــــــــــرده اند 

یاس را پیغمبران بــــــــــــــــو کرده اند

یـاس بوی حوض کـــــــــــــوثر می دهد 

عطر اخلاق پیمبـــــــــــــــــــــر می دهد

حضرت زهرا دلــــــــــــــش از یاس بود 

دانه های اشکش از المـــــــــــــــاس بود

  • حمید توانا


 «هرکس که بر سرش زده با عشق سر کند

باید هوای داشتن دردسر کند


اصلا چگونه شمع در این گوشه ی اتاق

شب را بدون صحبت پروانه سر کند


دیدی که خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد که شب را سحر کند


افتاده اند در بغل هم دو سوخته

دیگر کسی نمانده کسی را خبر کند


باید هرآنکسی که پی وصل میرود

تا مرز سوختن بتواند خطر کند


از دست این فراق مجال فرار نیست

سوگند خورده است که مرا خونجگر کند


شب آمده است و باز زلیخا نشسته است

شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند


باشد به التماس زلیخا محل نده

پس لااقل بگو که چه خاکی به سر کند


هر آنچه داده ام دو برابر گرفته ام

آنکس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند


با آنکه ذره را به نظر آفتاب کرد

 باد سبا بگو که به ما هم نظر کند


چشمی که سالهاست نگاهش به دست توست

کورش کند نگاه به دست دگر کند


حتی خراش نیز به مولا نمیرسد

وقتی بناست فاطمه سینه سپر کند


باید از این به بعد علی بین گریه اش

فکری برای خنده ی آن چل نفر کند


در را بهم زدند بهم ریخت زندگیش

از این به بعد با چه دلی رو به در کند....»


"شاعر: علی اکبر لطیفیان"

                    *** السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)***

  • حمید توانا

درمقامی که عقیق سرخ از زر بهتر است

اشکهایم بال معراج است از پر بهتر است


بیشتر از بهترین وجه عبادت از نماز

در قیامت اشکهایت را بیاور بهتر است


با زبان دل فقط حرف خودم را می زنم

نامه بر این روزها باشد کبوتر بهتراست


از سر اخلاص حمدش را به جا می آورم

آنکه از آغاز یادم داده کوثر بهتر است


گرچه فرقی نیست بین ساقی وکوثر ولی 

بارها فرموده پیغمبر که مادر بهتر است


مصحف زهرا به غیر از سینه معصوم نیست

سر مستور خدا در پرده آخر بهتر است


وقت بالا بردن در حرز نام فاطمه

از دولشگر هم برای مردخیبر بهتر است


هر کسی بو برده از غیرت شهادت میدهد

در نگاه مرد مرگ از اشک همسر بهتر است


از زمانی که شنیدم در به پهلویت گرفت

حس من این است اصلاً خانه بی در بهتر است

  • حمید توانا

آخرین پست 93


یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد


نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد 

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را 

یادم باشد که روز و روزگار خوش است 

وتنها دل ما دل نیست 

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب 

دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم 

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم 

و برای سیاهی ها نور بپاشم 

یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم 

و از آسمان درسِ پـاک زیستن 

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند 

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار 

اشتباهات گذشتگان 

یادم باشد زندگی را دوست دارم 

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی 

قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم 

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش 

عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد 

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم 

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود 

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم 

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم 

یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت 

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم 

یادم باشد زمان بهترین استاد است 

یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم 

یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود 

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود 

یادم باشد قلب کسی را نشکنم 

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم

یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد 

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست 

یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند 

یادم باشد زنده ام

  • حمید توانا


گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن،

انتهای بعضی فکرهایت " نقطه" بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی. 

بین بعضی حرفهایت "کاما"  بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی .

پس از بعضی رفتارهایت هم "علامت تعجب" و آخر برخی عادت هایت نیز علامت "سوال" بگذار .

تا فرصت ویرایش هست... خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن... 

حتی بعضی از عقایدت را حذف کن ... اما بعضی را پر رنگ....

هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن !

روز خوب به تو شادی میدهد،

روز بد به تو تجربه،

و بدترین روز به تو درس میدهد ...!

فصلها برای درختان هر سال تکرار میشود،

اما فصلهای زندگی انسان تکرار شد نگی نیست ...

تولد ... کودکی ... جوانی... پیری و دیگر هیچ ...

تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف!

آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست،

حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است ...!


  • حمید توانا

چند روز دیگر

امروز ،

پارسال می شود

کمی ساده ،

اندکی خنده دار ،

وقدری عادی !

امروز سالهاست می رود 

و 

ما همیشه ،

چشممان پی فرداست ،

افسوس !

به فکر پاییز ،

تابستان را ،

و به فکر بهار 

زمستان را

فدا می کنیم ،

جشن می گیریم ،

عید می گیریم ،

و دوباره

همانی می شویم که بودیم ،


با اختلاف ،

چند تار موی سپید تر !!

  • حمید توانا


" خداوندا " 


برگ در هنگام زوال می افتد و میوه به هنگام کمال 

اگر قرار بر رفتن است میوه ام گردان و بعد ببر


" بارالها "

زمین تنگ است و آسمان دلتنگ 

بر من خرده نگیر اگر نالانم...

من هنوز رسم عاشقی نمی دانم


" بارالها "

به دل نگیر اگر گاهی "زبانم " ازشکرت باز می ایستد

تقصیری ندارد 

قاصر است کم میآورد دربرابر بزرگی ات....

لکنت می گیرد واژه هایم در برابرت!

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست

من برای بندگی تو هزار و یک دلیل می خواهم 

ممنونم که بی چون و چرا برایم " خدایی " میکنی....

  • حمید توانا

یک  تلنگر به خودمان              

پروردگاراقاضی تویی

کمک کن هیچوقت قضاوت نکنیم ...


خوب یاد گرفته ایم برانداز کردن همدیگر را!

یک خط کش این دستمان !

یک ترازو آن دستمان !

اندازه می گیریم و وزن می کنیم

آدم ها را

رفتارشان را

انتخاب هایشان را

تصمیم هایشان را

حتی قضا و قدرشان را !!


به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم،

بعد می گوییم

خیر و صلاحت را می خواهم !

غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !


در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم

آن یکی را به ازدواج نکرده اش

این یکی را به نوع رابطه اش

آن دیگری را...


یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که :

چندبار به جای او بوده ای

که حالا اینطور راحت نظر می دهی


حواسمان نیست که چه راحت

با حرفی که در هوا رها میکنیم

چگونه یک نفر را به هم می ریزیم

چندنفر را به جان هم می اندازیم

چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم...


حواسمان نیست که ما می گوییم و رها میکنیم و رد می شویم

اما یکی ممکن است گیر کند

بین کلمه های ما

بین قضاوت های ما

بین برداشت های ما

دلی که می شکنیم ارزان نیست ..

  • حمید توانا

توی یک جمع نشسته بودم بی‌حوصله بودم. مجله‌ای برداشتم ورق زدم،مداد لای آن را برداشتم همینکه توی دلم خواندم سه عمودی

یکی گفت: بلند بگو

گفتم یک واژه‌ی سه حرفیه، از همه چیز برتر است

حاج آقا گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاج آقا پشت سر هم گفت: پول اگه نمی‌شه طلا، سکه 

گفتم: حاج آقا اینها نمی‌شه 

گفت: پس بنویس مال

گفتم: حاج آقا بازم نمی‌شه 

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم : نه نمی‌شه 

دیدم ساکت شد 

مادر بزرگ پیر گفت: عمر

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

محسن خندید و گفت: وام

یکی از آن میان بلند گفت: وقت

یکی گفت: آدم

دوباره یکی گفت: خدا

خنده تلخی کردم و مداد را گذاشتم سرجایش ولی دریافتم، هرکس جدول زندگی خود را دارد، تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک واژه‌ی سه حرفی آن هم درست در نمی‌آید.

... 

شاید کودک پابرهنه بگوید کفش

کشاورز بگوید برف

لال بگوید سخن

ناشنوا بگوید نوا

نابینا بگوید نور


ومن هنوز در اندیشه‌ام



 واژه‌ی سه حرفی جدول زندگی شما چیست.؟؟

  • حمید توانا