به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

این وبلاگ مجموعه ای از شعر ها و متن های زیباست که احساس خوبی بهشون دارم...

یک دقیقه سکوت  ، 

 بخاطر خجالت کشیدن مردی که درامدش کفاف زندگیشو نمی دادچه برسد به خرید عید و پای رفتن به خونه رو نداشت..


یکدقیقه سکوت 

 بخاطر شرمندگی مردی که لباس چروکیده دست دوم رو بنام جنس خارجی تن بچش کرد برویش خندید و در خفا اشگ ریخت...

 

یکدقیقه سکوت 

بخاطر زنی بی سرپرست که نخواست شرافت و ناموسش لکه دار شود غرورش را زیر پا گذاشت و خونه تکونی دیگران رو انجام داد و خانم خونه  اربابی کرد براش ...


یکدقیقه سکوت 

بخاطر تبسم مصنوعی بر کنج لب زنی که چرخ کرده سنگدونی مرغ رو بجای گوشت چرخ کرده بخورد بجه ی در ارزوی کبابش داد ...


یکدقیقه سکوت 

بخاطر مستاجری که سر درد رو بهونه کرد و دستمال بر سر بست و پتو بر سر کشید و گریه کرد برای عید که صاحبخونه در قبال اجاره های عقب افتاده جوابش کرده بود


یکدقیقه سکوت 

بخاطر بچه ای که خجالت کشید و تو کوچه نیومد و با حسرت از لای در همبازیهای لباس نو بر  تن رو دید زد..

شب عیدی مواظب همدیگه باشیم،مخصوصا مواظب اونایی که ضعیفترن،همه ماها اگه خوب به اطرافمون نگاه کنیم میبینیمشون.

  • حمید توانا

پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:
هر کس غمى از غم‏‌هاى دنیا را از مسلمانى برطرف نماید، خداوند غمى از غم‏هاى روز قیامت را از او برطرف کند.
هر کس بر شخص تنگدستى آسان بگیرد، خداوند در دنیا و آخرت بر او آسان گیرد.
و هر کس راز مسلمانى را بپوشاند، خداوند در دنیا و آخرت راز پوش وى شود.

متن حدیث:

قال النبی صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله:
مَنْ نَفَّسَ مِنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ الدُّنْیا نَفَّسَ اللّه‏ُ عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ یَوْمِ الْقیامَةِ وَ مَنْ یَسَّرَ عَلى مُعْسِرٍ یَسَّرَ اللّه‏ُ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ مَنْ سَتَرَ عَلى مُسْلِمٍ سَتَرَ اللّه‏ُ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ؛



«نهج الفصاحه، صفحه723»

  • حمید توانا

لیلی و مجنون

۲۵
اسفند

هنگامی که لیلی و مجنون کودک بودند

 روزی مجنون در مکتب خانه پشت سر لیلی نشسته بود .

 استاد سوالی را از لیلی پرسید ، 

لیلی جوابی نداد ،

 مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوش لیلی گفت 

اما لیلی هیچ نگفت . 

استاد دوباره سوال خود را پرسید 

و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت 

و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد . 

لیلی گریه نکرد و هیچ نگفت.

 بعد از مکتب ، لیلی با پای کبود لنگ لنگ قدم بر می داشت که مجنون بیتاب دستش را بر بازوی لیلی زد و گفت:

 دیوانه ،

 مگر کر بودی که آنچه را به تو گفتم نشنیدی 

و یا لال که به استاد نگفتی .

 لیلی اشکش در آمد و دوید و رفت .

 استاد که شاهد این منظره بود پیش رفت و گوش مجنون را کشید و گفت : 

لیلی نه کر بود و نه لال ،

 از عشق شنیدن دوباره صدای تو ، فلک را تحمل کرد و دم بر نیاورد ،

 اما از ضربه صدایت اشکش در آمد ، 

من اگر او را به فلک بستم استادش بودم و حق تنبیه او را داشتم اما تو عشق او بودی و هیچ حقی برای سرزنش کردنش نداشتی  مجنون .... !

کاش می فهمیدی که لیلی کر شد تا تو باز گویی .....

  • حمید توانا

ﺩﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﯾﮏ : ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺒﺎﺵ

ﺩﻭ : ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ معطل ﻧﺒﺎﺵ

ﺳﻪ : ﺳﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻟﺞ ﺑﺎﺯ ﻧﺒﺎﺵ...

ﭼﻬﺎﺭ : ﺻﺮﯾﺢ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﮔﺴﺘﺎﺥ ﻧﺒﺎﺵ

ﭘﻨﺞ : ﺑﮕﻮ ﺁﺭﻩ ﻧﮕﻮ ﺣﺘﻤﺎ

ﺷﺶ : ﺑﮕﻮ ﻧﻪ ﻧﮕﻮ ﻫﺮﮔﺰ

ﻫﻔﺖ : ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺒﺎﺵ

ﻫﺸﺖ : ﺷﺘﺎﺏ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺘﺎﺏ ﺯﺩﻩ ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ

ﻧﻪ : ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﺕ می مونم ﻧﮕﻮ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ

ﺩﻩ : ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...

ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ:

ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ

ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ کنی

  • حمید توانا

دستانم شاید...

اما،

دلم نمیرود به نوشتن...


این کلمات به هم دوخته شده ی تو کجا!

احساسات من کجا!

اینبار نخوانده مرا بفهم....

.

.

.

ﺧــٌــﺪﺍﯾــــــﺍ !

ﺁﻏﻮﺷـَــﺕ ﺭﺍ ﺍِﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪَﻫـــــﯽ ؟

ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ !

ﭼﯿــــﺰﯼ ﻧـَــﺪﺍﺭﻡ ..

ﺍﻣـــﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﻔﺘﻦ ِ ﺣﺮﻓﻬـــــﺎﯼ ﺗﻮ ؛

ﮔﻮﺵ ﺑﺴﯿــــــﺎﺭ . . .

ﻣﯽ ﺷـَــﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻐـــﺾ ﻛﻨــَــﻡ ؟

ﺗﻮ ﺑﮕـــﻮﯾﯽ :

ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷــَــﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕــــﻮﻧــﻩ ﺑﻐﺾ ﻛﻨــــﯽ . . . ؟

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣـَــﻥ ﺑﮕﻮﯾـــَــﻡ " ﺧـﺪﺍﯾـــــﺎ "

ﺗﻮ ﺑﮕـــﻮﯾﯽ :

ﺟﺎﻥ ِ ﺩﻟـــﻡ . . . !

ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ﺑﯿـــﺎﯾﯽ ؟

ﺗﻤﻨــــﺎ ﻣﯿﻜﻨـــَـﻢ..........

  • حمید توانا

حضرت زین‌العابدین امام سجاد علیه‌السلام : 
خدایا
چنان کن که هیبت پدر و مادر در دل من چون هیبت پادشاهى خودکام قرار گیرد اما من با آنها مانند مادر مهربان باشم.
خدایا طاعت پدر و مادر و نیکى به آنها را براى من مطبوع تر گردان از خواب در دیده خسته و گواراتر از آب سرد در کام تشنه، چنان که خواهش آنها را بر خواهش دل خود مقدم دارم. و پسند خاطر آنان را بر پسند خاطر خود بگزینم و نیکى آنها را درباره خود گرچه اندک باشد بسیار شمارم و نیکى خود را درباره آنها اگر چه بسیار باشد اندک ببینم.
خدایا، آواز مرا پیش ایشان پست و سخن مرا با آن‌ها خوش گردان، و خوى مرا نرم کن، و دل مرا بر آنان مهربان، و مرا نسبت به آن ها خوش رفتار و دلسوز گردان.

متن حدیث:

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى أَهَابُهُمَا هَیْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ، وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ، وَ اجْعَلْ طَاعَتِى لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّى بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِى مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ، وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِى مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّى أُوثِرَ عَلَى هَوَاىَ هَوَاهُمَا، وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَاىَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَکْثِرَ بِرَّهُمَا بِى وَ إِنْ قَلَّ، وَ أَسْتَقِلَّ بِرِّى بِهِمَا وَ إِنْ کَثُرَ.) اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِى، وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلامِى، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِى، وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِى، وَ صَیِّرْنِى بِهِمَا رَفِیقا، وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقا

  • حمید توانا

امام رضا علیه السلام فرمودند:

عقل شخص مسلمان تمام نیست مگر اینکه ده خصلت را دارا باشد:

۱-از او امید خیر باشد.

۲-از بدی او در امان باشند.

۳-خیر اندک دیگری را بسیارشمارد.

۴-خیر بسیار خود را اندک شمارد.

۵-هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.

۶-درعمر خود از دانش طلبی خسته نشود.

۷-فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد.

۸-خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد.

۹-گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.

۱۰-احدی را ننگرد جز اینکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگار تر است.

  • حمید توانا

زندگی کردن

به همین راحتی ها نیست

باید باشد

بهانه هایی که 

نبودشان نابودت می کند

مثل

خنده های کسی

نگاه خاصی

صدایی

چشم هایی

تکیه کلام هایی....

اصلا 

آدم باید برای خودش 

نیمکت دو نفره ای داشته باشد

تا گاهی اوقات

به آن سر بزند

شب که شد

باید شب بخیر هایی را بشنود

باید باشند

کوچه ها

و خیابان ها

و پیاده روهایی که

 از قدم هایت خسته شده اند

فنجان های قهوه ای که 

فالشان عشق باشد

میزی در کافی شاپی

باید

شاهد خاطرات آدم باشد

باید باشند

ریتم ها و موسیقی هایی که

دگرگونت کنند

حتی باید 

بوی عطری خاص در زندگیت

حس شود

دست خطی که 

دلت را بلرزاند

عکسی که

 اشکت را در آورد

باید همه اینها باشند

هر سن و سالی که داشته باشی

اگر کسی نباشد

که با یادش

چشمانت از شادی یا غم

پر اشک شود

هرگز زندگی نکرده ای....

  • حمید توانا

تقدیم به مادر 

قلمم راست بایست!

واژه ها ...گوش به فرمان قلم!

همگی نظم بگیرید

مودب باشید!

صاحب شعر عزیزی است به نام «مادر»

امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟!

آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...

تک و تنها و غریبم!

تو کجایی مادر...؟!

آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو...

بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا...

آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...

جانِ من حرف بزن!

امر بفرما مادر..

آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...

کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست 

آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...

مادر ای یاد تو آرامش من...!

امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!

جانِ من زود بیا

بغلم کن مادر...!

آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...

گفته بودی: فرزندم! عاشق اشعار تو ام

ای به قربان تو فرزند..بیا دلتنگم

آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو...

مادرم...مادر خوبم

به خدا دلتنگم!

رو به رویم بِنِشینی کافیست

همه دنیا به کنار...

تو که باشی مادر!

دست و دلباز ترین شاعر این منطقه ام

آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو...

گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم

نه شعار است ،نه حرف!

آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو

  • حمید توانا

مادرم روزی هشتصدهزاربارمیگوید ازدواج کنم!


و بی شک اگرمن روزی در این عصر ازدواج کنم که باهم به مهمانی های احمقانه ای برویم که مردان یک طرف جمع شوندو ازسیاست و کاربگویند 

وزنان یک طرف جمع شوند ازمانیکور وانواع رژیم غذایی و ساکشن و پروتز و جُک های .....  و چگونگی شوهرهایشان در......

وسریال های ترکیه ای ماهواره حرف بزنند،خودم راآتش می زنم!

زنها و دختران پر از اندام مصنوعی

و مردها قلبهاشان از جنس پلاستیک خام ...

نر ها عاشق طلاق

و مونث ها گیر به دامن مردان متاهل ...

مادر ِمن....

اگرمردی را برای یک زن یا زنی را برای یک مرد پیداکردی که  به دوچرخه سواری

تئاتر دیدن

کنسرت رفتن

فیلم دیدن

آهنگ (غیر پاپ) دانلودکردن

شعرو کتاب خواندن

کافه رفتن وشب گردی های بی هواوسفر های بی هوا

 با کوله پشتی و عکاسی و سربه سرهم گذاشتن و دیوانه بازی هایی از این  دست بزند

و آنقدربه باهم بودنمان ایمان داشت که به زمین و زمان و هرپشه ی نَر برای یک زن 

یا یک مدلینگ برای یک مرد که از دورو برم رد میشود گیر نداد

و به من احساس"رفیق"بودن داد

و نه تنهااحساس"زن"بودن یا مرد بودن

شلوار قبیح و پیراهن چاک دار نپوشید و به هزاران غمزه نخاست همسر دیگران را از آن خود کند

مرا برای خودم بخواهد و جز این هیچ نخواهد

طوری که تمام دنیابه رفاقت و رابطه مان حسودی شان شد

ومجبور شدیم برای چشم نظرهایشان هروزاسفند دود کنیم

آن وقت شایدیک فکری برای رسیدنت به آرزویت کردم!

درعصر من  ازدواج فقط یک سند است 

 به جای اینکه سندباهم بودنِ "من"و"او"باشد

سندِ باهم بودن دو طایفه و حرفهایشان است...

احتمالا به ارزویت نخواهی رسید مادرجان

یا اگر هم آرزویت برآورده شود من عمری ناکام و ناسود و غمگین خواهم بود

به غم من راضی نشو 

آرزویت را عوض کن مادر...

برگرفته ازکتاب   #. آرزوهای جاهلیت ما  .#

  • حمید توانا