به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

به نام خدایی که در این نزدیکی است...

رهگذر:کمی آهسته تر!! اینجا زندگیست...!!

این وبلاگ مجموعه ای از شعر ها و متن های زیباست که احساس خوبی بهشون دارم...

داستان منصور حلاج و جذامیان

جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ق.ظ


منصور حلاج را در ظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذر افتاد . جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند ، حلاج بر سفره ی آنها نشست 

وچند لقمه بر دهان برد . 

جذامیان گفتند : دیگران بر سفره ی ما نمی نشینند و از ما می ترسند .

حلاج گفت : آنها روزه اند و برخاست .

غروب هنگام افطار حلاج گفت : خدایا روزه ی مرا قبول بفرما .

شاگردان گفتند : استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی .

حلاج گفت : ما مهمان خدا بودیم ، روزه شکستیم ولی دل نشکستیم ...


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۱۰/۲۶
  • ۱۲۶۵ نمایش
  • حمید توانا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی